تابستونی که گذشت...

ساخت وبلاگ
یه وقتایی ناامیدی بد چنگ می زنه به دامن آدم.به هر دری می زنی میبینی بسته ست. یه جاهایی مبهوت میمونی که حالا از این جا به بعد باید چیکار کنم!؟ می خوای خودتو قوی نشون بدی ولی تا کجا!؟تاکی!؟ می گم ذهنم خالیه.هیچ ایده ای ندارم. می گه باز میشه این در،صبح میشه این شب،صبر داشته باش... ولی آخه صبر تا کی... اینچنین بی انگیزه به استقبال پاییز می رم...برخلاف هر سال... تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : وسکوت تو جواب همه,و سکوت,و سکوت تو,و سکوت تو جواب,سکوت و تنهایی,سکوت و فریاد,سکوت و دیگر هیچ,سکوت و اندیشه,سکوت و دلتنگی,سکوت و آرامش, نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 18:42

خیلی پراکنده به همه چی فک می کنم.نمی خوام فک کنم ولی خودشون ناخودآگاه مهمون ناخونده ذهنم می شن. به خودم فک می کنم.به اینکه می بینم استعدادامو چه راحت می سوزونم.به عذاب وجدانی که دچار میشم.به همه ی آرزوهایی که رنگ واقعیت به خودشون نگرفتن. یه لحظه به همه آدمایی فک می کنم که از شکستام،نرسیدنام،نشدن کارام، شاد میشن.با اینکه من ذره ای جاشونو تو این دنیا تنگ نکردم و هیچ وقت کاری به کارشون نداشتم. یه لحظه هم به ادمایی که معتقدن چرا ادامه تحصیل نمی دم!؟چرا از اینجا نمی رم!؟چرا...!؟چرا...!؟چرا...!؟ و با چراهای بی جوابشون معذبم می کنن... یه لحظه به روزایی که گذشتن فک می تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : name,meaning,m,gif,and justice for all,definition,like clockwork,l,meme,es6, نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 18:42

می گم تخفیف لازمو لحاظ کنین!می گه به پیغمبر همونقد بهت تخفیف می دم که به خواهر خودم تخفیف دادم.می گم خب حالا، لازم نیست قسم بخورید.کارتو می کشه فیشو می ده.قیمتو ده تومن کمتر زده!فیشو نشون می دم می گم فک کنم خدا خواست بیشتر تخفیف بدید!!می گه خدا خیرت بده،هرکی بود نمی گفت می رفت.خانمایی که تو بوتیکن هرکدوم یه چیزی میگن.یکی می گه آفرین.یکی می گه معلومه تو خانواده فلانی بزرگ شدی.اینقد تعریف و تمجیداشون برام عجیبه که به مریم می گم مگه میشه پول حروم از گلوی کسی پایین بره!؟می گه مطمئنی نمی شه!؟ تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : وراجی های ذهن من, نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 18:42

یه بارم زمان دانشجویی یه ترم هوس کردم بزنم تو کار تدریس خصوصی.رو کاغذای کوچیک با استیکرای فیس/بوک تبلیغای فانتزی درست کردم و شماره ی خط اعتباری ای رو که برای همین کار خریده بودم زیرش نوشتم. با دوستم رفتیم کتابخونه های شهر، زیر شیشه ی همه میزا یه دونه تبلیغ گذاشتم.یه تعداد زیادی هم دادم به خواهر دوستم ببره دبیرستانشون و بین بچه ها پخش کنه. اولین نفری که زنگ زد تا یه مدت سوژه خندمون بود!همراه دوستم داشتم از دانشگاه برمی گشتم که اون گوشیم زنگ خورد.قبل از اینکه بردارم صدامو صاف کردم و شیک و مجلسی گفتم بفرمایید.توقع داشتم صدای یه دانش آموز یا حداقل یه خانمو تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : دشت اول,دشت اول صبح,اولتان دشت,معنی دشت اول,مسابقه اولیاء دشت نینوا,دشت اول سال, نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

یه روزایی دلمون می خواد فقط زودتر زمان بگذره و اون روزا تموم بشن...بعد که گذشت حسرت همون روزایی رو می خوریم که اینقد آرزوی گذشتنشونو می کردیم...آدمیزادیم دیگه! چند سال پیش،همین موقع ها باید از پایان نامم دفاع می کردم.با اینکه استاد راهنمام از کارم راضی بود ولی دانشجوی دکترایی که کمکم می کرد می گفت می تونی بیشتر رو این موضوع کار کنی و کار کامل تری ارائه بدی. موضوع من در واقع مقدمه موضوعی بود که او برای پایان نامه خودش می خواست روش کار کنه. همون روزا بود که با وجود اینکه استاد راهنمام مجوز دفاع رو بهم داده بود،دانشجوی دکتری گفت نه،باید یه ترم تمدید کنی... رو تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

+ هوا فوق العاده شده.پونزده روز دوم شهریور یه جوری ورقو بر می گردونه که آدم یادش میره تا همین چند روز پیش از این فصل و گرماش کلافه بود. برگای درخت انگور حیاط کم و بیش رنگی شدن.تو گشت و گذار امروز تو حیاط کوچیکمون بالاخره سه تا از انجیرای حیاط نصیب من شد. این انجیرا قسمتیه!هرکی از کنار درختش رد میشه چک می کنه ببینه پخته شدن یا نه!اگه پخته بود میشه قسمت او.می چینه همونجا میشوره می خوره(: تو کل تابستون هر وقت من می رفتم سراغشون یا با جای خالیشون مواجه میشدم یا با انجیرای سبز و کال. بالاخره امروز نوبت من شد(: + دلم می خواست تو این روزای آخر تابستون می شد دیوارای ا تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : دلم گرفت از این روزا, نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

امروز قرار بود پولداری بریم بیرون.پروژه پولداری بیرون رفتنمون ساعت چهار و نیم به سمت بهشت کلید خورد.مریم از قبل گفته بود هوا سرده، لباس گرم بیارین.پرسیده بودم شال بیارم!؟گفته بود بیار.با این تفاوت که میان شال او با شال من تفاوت از زمین تا آسمون بود.هفت هشت تا شال رنگی چپوندم تو کیفم و راه افتادیم سمت بهشت. این وسط تنها چیزی که کوچیکترین توجهی بهش نشد سردی هوا بود.چون اینجا هوا فقط ابری بود احتمال می دادیم اونجا یه باد نسیم طور بوزه. وقتی رسیدیم انگار وسط پاییز پیاده شدیم.باد سوز دار می پیچید دورت و تمام بدنت رو به لرزه در میاورد. اونجا بود که فهمیدم منظو تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

+ بعضی آدما اینقد راحت و قشنگ دروغ می گن که خودشونم دروغای خودشونو باور می کنن و غرق حرفای دروغشون میشن.یه دنیای دروغین برای خودشون می سازن و توقع دارن دیگران هم مقیم دنیای خیالی و پوچشون بشن. آدمایی مثه من تنها سلاحشون ترسیدن از اینجور آدماست و پا پس کشیدن و دور شدن ازشون.آدمای ساده ای که تو دنیایی که خیلیا گرگن، نه گرگن،نه زوزه کشیدن بلدن. + وقتی می گه به فلانی جواب رد دادم، چون حتی سر چیزای کوچیک کوتاه نمیومد،دلم به حال فلانی می سوزه که سر چه چیزای مسخره ای چه دختر خوبی رو از دست داده که یا از شرایط جامعه خبر نداره یا وقتی شرایط جامعه رو بهتر دید بفهمه تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

روزای آخر تابستون با مشایعت گردو،فندق،پسته و بادوم تازه...! بهشت...

فروشنده یه خانم جوون بود.روبه روی مغازش بساطشو پهن کرده بود.همون جایی که مریم هوس گلابی کرده بود(:

تابستونی که گذشت......
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53

از بیرون که اومدم به شدت خوابم میومد.گفتم بخوابم دو روز دیگه بیدار میشم با اونهمه دوغ و ماست موسیری که خوردم!!یه پیام داد.الان دو ساعته همه خوابیدن من بیدارم/: تو این دو ساعت مفید ترین کاری هم که کردم تولد سی سالگیه دوستمو بهش تبریک گفتم. الانم چنان هوشیارم که باورم نمیشه دو ساعت پیش اینقد خوابم میومد. هنوز ذهنم مشغوله/: خوابم میاد اما، خوابم نمی بره... چرا همیشه چیزی که باید بشه نمیشه!؟ " برای خوابِ گل ها، شعری بگو! حرفی بزن! کاری بکن! شب هایشان پر از ترسِ فردای ماست..." شیما سبحانی تابستونی که گذشت......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستونی که گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpink-lifeg بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 9:53